ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند
کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند
در سایه های شب تو را تنها نوشتند
سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند
احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند
هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند
در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند
زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد
مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند
عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟
یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!
عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت
پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟
پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!
از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!
زندگی بی تو، شوری ندارد
بی تو جانم سروری ندارد
چشم من بی تو نوری ندارد
ای جمال تو نور و ضیایم .
هرکی تورو ازم گرفت الهی بیچاره بشه
روزه قیامت که رسید مجرم و آواره بشه
به آب آتیش میزنم فکرت نمیره از سرم
می خوام فراموشت کنم
اما بازم عاشق ترم
طفلی دل عاشق من نشد تورو نگه داره
فقط یادم میاد نوشت چشماتو خیلی دوست داره
اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید…
اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید….
اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید…
اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید…
اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید…
اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید?
مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید.
معنی لبخند چیست ؟
شور سرازیری است
حال پس از گریه است
در پس یک کوه سخت
لذت یک قله است
معنی پیروزی است
در سر این سرنوشت
خنده دوای من است
مرحم زخم دل است
بر سر هر ماجرا
هرچه توانی بخند
داد نزن شاد باش
میگذرد روزگار…..
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من مستم یا که سازت ساز نیست
ساقیا امشب مخالف مینوازد تار تو
یا که من مستتو خرابم یا که تارت تار نیست
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست
مهر تو اگر به هستی ما افتاد
هرگز به سرم خیال خاموشی نیست
جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو…!
من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم…
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: شعر های کوتاه عاشقانه ,